شب ها به پهلو میخوابم و پاهایم را در شکم جمع میکنم،
جنین گونه،
به این امید که فردا، با طلوع خورشید متولد میشوم،
اما در عجبم که سالها بستر مرا آبستن است و من گستاخانه نه سقط میشوم نه متولد...
نظرات شما عزیزان:
تاريخ : 27 / 9 / 1392
| 17:5 | نویسنده : nArGeS |